بعد از کمک کردن برای کار عید ، به سراغ اینترنت آمدم و خبرهایی دیدم از آزادی برخی زندانیان سبزمان و خوشحال شدم . همه در حال تبریک گفتن به یکدیگر بودیم. من هم به خاطر پاس داشتن عید نوروز و کوری چشم متحجران ، علی رغم نداشتن حال و هوای همیشگی برای عید ، سعی می کردم زیاد موج منفی نفرستم . در همین اوضاع و احوال ، مطلب فرزند یکی از زندانیان سبزمان را دیدم که شامل اسامی تعدادی از زندانیان بود و من هم که تازه سراغ اخبار آمده بودم ، بدون خواندن متن و با پیش زمینه خبر آزادی برخی زندانیان سبز ، زیر مطلبش گفتم چشمتان روشن . بعد دوستمان گفت که نه تنها به پدرش مرخصی ندادند ، بلکه حتی نتوانسته با پدرش تلفنی صحبت کند . بعد که دقت کردم متوجه شدم این اسامی شامل افرادیست که به آنها مرخصی نداده اند . جدا از شرمندگی ، یک لحظه از خودم و امثال خودم ناراحت شدم که چرا هنگام شادیهایمان فراموشکار می شویم . و این چند خط را می نویسم برای فراموشکاری امروزم . می نویسم که فراموش نکنم . فراموش نکنم که امشب ،افرادی به خاطر سردادن فریاد آزادی ، اسیر ضحاک هستند . فراموش نکنم همراهان سبزمان که همراهیمان کردند و به جرم همراهی ما در حبسند . فراموش نکنم دلواپسی فرزندانی که از پدر و مادر دربندشان بی خبرند . فراموش نکنم دل پر درد مادران و پدرانی که امسال عکس فرزندشان را با نوار سیاهرنگ ، پای سفره هفت سین گذاشتند . فراموش نکنم امشب که من در کنار خانواده ام هستم ، سهراب و ندا ، صانع و محمد و بسیاری از فرزندان ایران در زیر سنگ سرد و در تاریکی خفته اند ، خفته اند به خاطر آزادی ما . فراموش نکنم و فراموش نکنیم
No comments:
Post a Comment