Thursday, December 26, 2013

از فراموشی می ترسم



از مرگ نمی ترسم ولی از فراموشی چرا . می ترسم از یادم بره یه روزی امید داشتیم به تغییر ، به رفتن شب  . می ترسم یادم بره که دوستم کشته شد ، افتاد زندان . می ترسم یادم بره که باید راهشو ادامه بدیم ، نا امید نشیم . می ترسم که چهره معصوم دوستم یادم بره ، روز شهادتش . امیدوارم فراموش نکنم ، و امیدوار بمونم .



 

No comments:

Post a Comment