صداهای پا و باز شدن و بسته شدن در . او عید جایی نرفته بود که به بازدیدش بیایند ، پس کیستند این مهمانان ناخوانده ! . وسیله پذیرایی هم نیست حتی یک استکان چای و نه فرشی که بشود مهمانها رویش بنشینند و نه بخاری که فضای سرد اتاق را اندکی قابل تحمل تر سازد . اتاق تاریک است و مهمانها جلوتر می آیند . شاید از بستگان نزدیکش باشند و شاید خانواده اش ، چون در نزده آمدند داخل . اما سکوت همچنان ادامه دار است ، پس آشنای نزدیک نیستند . اما چرا تعارفهای معمول عید انجام نمی شود . چرا به استقبال مهمانهایش نمی رود و چرا به هم سلام نمی کنند . ناگهان لگدی به پهلویش زده می شود . سکوت اتاق با فحاشی به پایان می رسد . فضای اتاق برایم روشنتر شد . اینجا اتاق نیست ، سلول است ، سلول سرد زندان و مهمانها بازجویانی که ناخوانده به دیدن او آمدند و هدیه شان لگد و فحش . او را می برند برای بازدید اجباری .// می گویند هر دیدی ، بازدیدی دارد . و چه تلخ است این دید و بازدیدها
No comments:
Post a Comment